Fereydoun – Tarse Tanhaei

فریدون – ترس تنهایی

از تو چه پنهان باز هوایت کرده ام
بی تو بودن باز امانم را برید
من که دیوانه نبودم بعدِ تو
شب به شب جانم به لب هایم رسید
شوق دیدارِ تو دارد این دلم
انتظارت میکِشم من دَم به دَم
خاطراتت یادم آید مو به مو
کِی تمامی دارد این تکرار غم
ترس تنهایی تو را از من گرفت
زندگی آنگونه که باید نبود
خانه بی تو خانه نیست، متروکه است
گُل برای رفته آوردن چه سود
کاش به جای رفتن از دنیایِ من
قول ماندن داده بودی تا ابد
زخمِ تو از پا درآورده مرا
این چنین هیچکس به قلبم زخم نزد
کس نداند راز چشمان تو را
جز من دل خسته با پرتِ حواس
آسمان ابری شده با اشک من
شاید این بار اشک من اشک خداست
خواستنِ چشمان تو ممنوعه بود
عاشق ممنوعه های خواستنم
بی تو قلبم پُر شد از دنیای درد
بس که تنهایی رو فریاد میزنم
ترس تنهایی تو را از من گرفت
زندگی آنگونه که باید نبود
خانه بی تو خانه نیست، متروکه است
گُل برای رفته آوردن چه سود
کاش به جای رفتن از دنیایِ من
قول ماندن داده بودی تا ابد
زخمِ تو از پا درآورده مرا
این چنین هیچکس به قلبم زخم نزد

keyboard_arrow_up
0
سبد خرید شما
  • No products in the cart.