www.novin.com

Leonard Cohen – What Happens to the Heart

لئونارد کوهن – چه اتفاقی برای قلب افتاد

Leonard Cohen – What Happens to the Heart
I was always working steady
همیشه به صورت مستمر کار می کردم
But I never called it art
اما هیچوقت اسمش را هنر نمی گذاشتم
I got my shit together
افکارم را سروسامان دادم
Meeting Christ and reading Marx
با مسیح ملاقات کردم و مارکس خواندم
It failed my little fire
اما نتوانستند آتش کوچک درونم را روشن نگه دارند
But it’s bright the dying spark
اما این شعله روبه خاموشی همچنان درخشنده بود
Go tell the young messiah
برو به مسیحای جوان بگو
What happens to the heart
چه بر سر دل می آید
There’s a mist of summer kisses
نم نمی از بوسه های تابستانی بود
Where I tried to double-park
آنجا که سعی کردم دوبله پارک کنم
The rivalry was vicious
رقیب شرور بود
The women were in charge
و دست زنانی در کار بود
It was nothing, it was business
هیچ چیزی نبود جز یک معامله
But it left an ugly mark
اما لکه زشتی به جا گذاشت
I’ve come here to revisit
به اینجا آمدم تا دوباره ببینم
What happens to the heart
چه بر سر دل می آید
I was selling holy trinkets
بدلیجات مقدس می فروختم
I was dressing kind of sharp
با سر و وضع آدم حسابی ها
Had a pussy in the kitchen
گربه ای در آشپزخانه داشتم
And a panther in the yard
و پلنگی در حیاط
In the prison of the gifted
در زندان استعداد
I was friendly with the guards
با زندانبان رفیق بودم
So I never had to witness
بنابراین هرگز مجبور نبودم شهادت بدهم
What happens to the heart
چه بر سر دل می آید
I should have seen it coming
باید آمدنش را از قبل پیش بینی می کردم
After all I knew the chart
با این وجود که جدول زمانبدی را می دانستم
Just to look at her was trouble
حتی نگاه کردنش هم دردسر بود
It was trouble from the start
از همان ابتدا دردسر
Sure we played a stunning couple
البته که ما نقش یک زوج شگفت انگیز را به خوبی ایفا کردیم
But I never liked the part
اما من هیچوقت نقش خودم را دوست نداشتم
It ain’t pretty, it ain’t subtle
نه زیبا بود و نه زیرکانه
What happens to the heart
آنچه که بر سر دل می آید
Now the angel’s got a fiddle
حال کمانچه ای در دست فرشته است
The devil’s got a harp
و چنگی در دست شیطان
Every soul is like a minnow
هر روح بسان ماهی کوچکی ست
Every mind is like a shark
و هر ذهن بسان یک کوسه
I’ve broken every window
من تمام پنجره ها راشکستم
But the house, the house is dark
اما خانه ، اما خانه همچنان تاریک است
I care but very little
اهمیت می دهم ولی بسیار اندک
What happens to the heart
به آنچه که بر سر دل می آید
Then I studied with this beggar
سپس با این خانه بدوش م درس شدم
He was filthy, he was scarred
کثیف بود و جای زخم چنگ
By the claws of many women
زنان بسیاری بر تنش
He had failed to disregard
او در امتحان بی اعتنایی رد شده بود
No fable here no lesson
نه حکایتی بود در اینجا نه درسی
No singing meadowlark
و‌نه چکاوک آواز خوانی
Just a filthy beggar guessing
تنها یک خانه بدوش کثیف بود که حدس می زد
What happens to the heart
چه بر سر دل می آید
I was always working steady
همیشه به صورت مستمر کار می کردم
But I never called it art
اما هیچوقت اسمش را هنر نمی گذاشتم
It was just some old convention
یک عرف قدیمی بود
Like the horse before the cart
مثل اسب جلوی ارابه
I had no trouble betting
مشکلی نداشتم تا بر روی طوفان
On the flood, against the ark
در مقابل کشتی نوح شرط ببندم
You see, I knew about the ending
می بینید که من انتهایش را می دانستم
What happens to the heart
که چه بر سر دل می آید
I was handy with a rifle
طرز استفاده از تفنگ ۳۰۳
My father’s .303
پدرم را به خوبی بلد بودم
I fought for something final
من برای غایتی جنگیدم
Not the right to disagree
که حق مخالفت در آن نبود

keyboard_arrow_up
0
سبد خرید شما
  • No products in the cart.