❖ Dayan – Nojavooni ❖

❖ دایان – نوجوونی ❖

یادش بخیر واقعا یادش بخیر
به نام قلم و قصه ی نو
دارم میگم از قصه ی تو
قول داده بودم بنویسم برات
تو که شمعاتو میگیری سمت باد
سنت کمه درگیر بلوغی
به چشم نمیای لا به لا شلوغی
دلخوش میشی به ترانه ها گاهی
یه وقتایی فرهاد و گاهی هم فروغی
دوس داری تو بزرگترا باشی
سنو دروغ میگی تو بزرگترا جاشی
تاثیر میگیری از حرف اینو اون
خودتو باور تو داشتی کاشکی
اینقدر چت که تو دیوار میری
دوستات هر چی گفتن طوطی وار میگی تو
در میری از بوسیدن بابات
لعنتی همیشه بو سیگار میدی
وقتی که شب ستاره ها اروم میان تو اسمون
گریه نکن گریه نکن
گریه نکن برای اون
برای اون روزایی که حسابی نوجوون بودی
برای اون روزایی که
تو عاشق و جوون بودی
تو هم مثل منی نه؟
دلت خیلی گرفته
میدونم
ولی خب
همینه مثلا
یه وقتایی دلت میشه مفت
یه وقتاشم که نمیشه گفت
میشی به حرمت این اشکا خیس
بحث احترامو حرمتو این حرفام نیست
چون
زندگی یه قمار و یه تاسه
وای افسوس فقط یک تاسه
خبری نی از چها رو پنج و شیش و
خوب بلده بگیره واست دست پیشو
به هر دری میزنی بسته میشه
ثانیه میرفت و ما هم دست به ریشو
همه روزامون غروب جمعه بود
که تو دل ما در میکرد غم خستگیشو
این روزا که شدیدا بی قرارم
این شبا که شدیدا خرابم
معنی نداره هیچی که برا من
من حوصله هیچکی رو ندارم
وقتی که شب ستاره ها اروم میان تو اسمون
گریه نکن گریه نکن
گریه نکن برای اون
برای اون روزایی که حسابی نوجوون بودی
برای اون روزایی که
تو عاشق و جوون بودی

keyboard_arrow_up
0
سبد خرید شما
  • No products in the cart.