پروانه وار میروی، بی اختیار این منم
نشسته ام خیره به لحظه ی تمام شدنم
صد بار از تو خطا، یک بار از من
گفته بودم نمیشکنم، میشکنم
بی من مرو، ماهِ تمامم
تو میتوانی، من نمیتوانم
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد
به مرداب کشیده مرا
شب نیلوفری ات
چه کردی ای ظالم
با دلِ من، با دلبری ات
جایی برای طلوع من
در آسمان تو نیست
میان این غروب بی رحمِ، خاکستری ات
بی من مرو، ماهِ تمامم
تو میتوانی، من نمیتوانم
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد
بی من مرو، ماهِ تمامم
تو میتوانی، من نمیتوانم
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد
بگو به باران، دیگر نبارد
خدا ز حالم، خبر ندارد